شش
به نام تمام عالم هستی
دوست دارم کنار خیال چشم هایت
کامی بدهم
بوسه های سرگردانم را ..
برایت سیگاری آتش بزنم
بنشینم و
ساعت ها مشق دلتنگی کنم
و تو
باز فکر کنی به قرار ساعت شش...
کامی بدهم
بوسه های سرگردانم را ..
برایت سیگاری آتش بزنم
بنشینم و
ساعت ها مشق دلتنگی کنم
و تو
باز فکر کنی به قرار ساعت شش...
............
هنوز واژه هایت برایم مقدسند
آنقدر مقدس
که چشمانم در طوافش
به اضطراب دستان زنی می ماند
که آب را
پشت سر آخرین مرد قبیله اش می پاشد ..