سفارش تبلیغ
صبا ویژن

میزبان

صفحه خانگی پارسی یار درباره

رزمنده

    نظر

به نام خدا

 

یکی از آشنایان تعریف می کرد ،در خط مقدم بودیم که یک خمپاره آمد کنار ما خورد و موج آن یکی از بچه ها را گرفت

،داد و بیداد میکرد و هرکس که کنارش بود را میزد.

 دو تا از بچه ها او را محکم گرفتند به طرف آمبولانس ببرند که ناگهان پسر خاله ایشان از سنگری

دور به طرف ایشان آمد و با نگرانی می گفت پسر خاله چیت شده و به او نزدیک شد ، مجروح هم که متوجه نمی شد لگد

محکمی به شکم او زد !

ما که نظاره گر او بودیم از یک طرف نگران حال مجروح و ناراحت بودیم از طرف دیگر خنده امانمان را بریده بود.